اردیبهشت ۱۴۰۳ برای اولین بار راهی جزیره هرمز شدم. نیت سفر، کار داوطلبانه بود؛ به باور من، تجربه‌ی کار داوطلبانه در مقصدی تازه به تو این اجازه را می‌دهد بیشتر درون زیستگاه و بوم دیگری غرق شوی، افق دیدت از محدوده‌ی فردی فراتر می‌رود، با مردم محلی همدم می‌شوی و تلاش می‌کنی زندگی‌ات را با این محیط جدید هم‌سو کنی.

در طول سفر، از مردم داستان‌هایی شنیدم که بوی گذشته‌های دور را می‌داد. ترکیبی عجیب از مردمان بومی و مسافران هیچایکری و توریستهایی که از نقاط مختلف کشور به این نقطه‌ی دور افتاده آمده بودند را می‌دیدم. هر جا که پا می‌گذاشتم، نام‌های جادویی که بر طبیعت بکر خود نهاده بودند به گوشم می‌رسید؛ گویی هر کلمه، بخشی از یک جهان خیالی بود که به واقعیت پیوسته بود.

هر آنچه می‌دیدم و می‌شنیدم، در دفتر کوچک و همیشه همراهم به زبان طراحی با قلم و جوهر تبدیل می‌شد. هر خط و نقطه‌ای که می‌کشیدم، بخشی از این تعامل دوطرفه با جزیره‌ای می‌شد که حقیقتاً جادویی بود. نتیجه‌ی این ماه، چیزی بیش از یک سفرنامه بود؛ مجموعه‌ای تصویری از روایت من و جزیره هرمز.

عاکف، ۱۴۰۳، اردیبهشت